-
وقتی
یکشنبه 14 آبانماه سال 1391 21:38
وقتی بعضی شبا دلت خیلی می گیره و بالشتت از اشکات خیس میشه... . . . بدترین قسمتش اونجاست که نمیدونی دماقتو باید کجا بمالی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 آبانماه سال 1391 20:56
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1391 21:00
من خدا را در قلب کسانی دیدم؛ که . . . بی هیچ توقعی، . . مهربانند.
-
سرنوشت
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1391 23:14
خدایـــــــــــــــــــــــا ... این سرنوشتى که برایم بافته ای قسمت یقه اش یه خورده تنگ است قربون بزرگیت یه کم آزاد ترش کن ...! دارم خــــــــــــــــــفه میشم... ! user_wall_24724384 خدایـــــــــــــــــــــــا ...این سرنوشتى که برایم بافته ای قسمت یقه اش یه خورده تنگ است قربون بزرگیت یه کم آزاد ترش کن ...!دارم...
-
لذت از زندگی
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1391 19:41
وای که چقد دوس دارم یه همچین جایی زندگی کنم
-
...
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 18:37
خدا را ... در قلب کسانی دیدم ، که بی هیچ توقعی ، مهربانند ... !
-
انچه
شنبه 15 مهرماه سال 1391 21:58
آنچه ویرانمان میکند روزگار نیست حوصله های کوچک و آرزوهای بزرگ است!
-
کدام؟
دوشنبه 10 مهرماه سال 1391 23:03
کدام گزینه صحیح است 1- هوا سرده 2-هوا گرمه 3-زمستونه 4-تابستونه 5-ما نمیفهمیم 6-اونا نمیفهمن
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1391 23:28
منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش اشکهایت را با دستهای خودت پاک کن ؛ همه رهگذرند
-
خدا
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 12:34
خندم می گیرد از تقلایت ای دنیا که چگونه در پی آنی که زمینم بزنی. ای دنیای پر از سراب این را بدان: اگر تمام غم هایت را بر دلم فرو ریزی، هرگز در مقابلت کمر خم نخواهم کرد. اگر تمام دردها و رنج هایت را بر سرم آوری، هرگز در مقابلت زانو نمی زنم. اگر تمام سختی ها را زمینه راهم کنی، هرگز زندگی را در مقابلت نمی بازم. اصلا هر...
-
عجیب
سهشنبه 6 تیرماه سال 1391 20:25
به عشــق در نگــاه اول اعــتقاد نــدارم. ولــی بــه : " از چشم افتادن در یکــ لحــظه " عجـیــبــــــ معــتقــدمــ
-
شاید
جمعه 2 تیرماه سال 1391 11:24
شاید میان این همه \"نامردی\" باید شیطان را بستایم که دروغ نگفت ، جهنم را بجان خرید اما تظاهر به دوست داشتن آدم نکرد ...
-
یادمان باشد
جمعه 19 خردادماه سال 1391 18:52
یادمان باشد! هر پس موندهای که من زمین میندازم قامت یه نفرو خم میکنه...
-
..........
دوشنبه 15 خردادماه سال 1391 22:37
-
زو
دوشنبه 15 خردادماه سال 1391 22:33
تازه میفهمم بازی های کودکی حکمت داشت زوووووووو..... تمرین روزهای نفس گیرزندگی بود حسین پناهی
-
×××××××××
چهارشنبه 10 خردادماه سال 1391 18:30
در ایام قدیم یه کشتی باری بود که ناخدای شجاعی داشت. یک روز دزدان دریایی به کشتی حمله کردند ناخدا گفت : اون پیراهن قرمز منو بیارید، پیراهن رو پوشید و در کنار ملوانانش مردانه جنگید و دزدان را فراری داد. از او فلسفه پیراهن قرمز را پرسیدند. گفت: برای این است که اگر من زخمی شدم و خونریزی کردم، شما نفهمید و روحیه تان را از...
-
هیچ . . .
شنبه 6 خردادماه سال 1391 23:57
پرسید بخاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم داد بزنم : به خاطر تو بهش گفتم: بخاطر هیچ کس پرسید: پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم فریاد می زد به خاطر تو با یک بغض غمگین گفتم : به خاطر هیچ چیز ازش پرسیدم: تو به خاطر کی زنده هستی؟ در حالیکه اشک در چشمانش جمع شده بود گفت: بخاطر کسی که به خاطره هیچ...
-
تصاویر زیبا
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 08:14
-
عجب !!!!
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 21:16
مردى متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنواییش کم شده است به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولى نمیدانست این موضوع را چگونه با او در میان بگذارد بدین خاطر ، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او در میان گذاشت دکتر گفت براى این که بتوانى دقیقتر به من بگویى که میزان ناشنوایى همسرت چقدر است آزمایش ساده اى وجود...
-
خوشبختی
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1391 00:50
اشخاص خوشبخت به راحتی بیشتری می توانند به خودشان بخندند ، زیرا از تصویر ذهنی مطلوبی برخوردارند. آنها خودشان را بیش از اندازه جدی نمی گیرند. انسان شاد و خوشبخت با دیگران برخوردی همدلانه دارد. او به قدر کافی احساس خوب دارد و از این حیث به کسی غبطه نمی خورد. افراد خوشبخت آن قدر انعطاف پذیر هستند که از واقعیت فاصله بگیرند...
-
خاطرات پسرا
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1390 19:30
گوشیم تو ماشین جا مونده زنگ زدم به بابام میگم : بابا گوشیم زنگ خورد جواب ندیاااااااا گفت : اخه مگه من بیکارم جواب زنگ گوشی تورو بدم ... خب حالا چرا عصبانی میشی ، کسی زنگ نزد؟ ... نه فقط نازی اس داد گفت غروب میاد دنبالت برین بیرون ؟؟؟ گفتم وقت نداری سرت شلوغه !!! واسه چی اینو گفتی ؟؟؟!!! چون قبلش به الهام قول دادم برین...
-
خاطرات دخترا
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1390 19:27
پدر به دختر : دخترم این موقع شب تو بالکن چیکار میکنی ؟؟ دختر : دارم ماهو میبینم بابایی ! پدر : پس بی زحمت به ماهت بگو ماشینشو خاموش کنه ، صداش نمیذاره بخوابیم!
-
لاک پشت
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1390 21:45
لاک پشت ، پشتش سنگین بودوجاده های دنیا طولانی نمی دانست که همیشه جز اندکی ازبسیارنخواهدرفت. آهسته آهسته می خزید دشواروکندودورها همیشه دور بودندلاک پشت تقدیرش را دوست نمی داشت. آنرا چون اجباری بردوش می کشید،پرنده ای درآسمان پرزد،سبکبال............. لاک پشت رو به خدا کرد وگفت: این عدل نیست........ این عدالت نیست. کاش...
-
وای ی ی
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1390 21:20
وقتی حاجیان به شیطان سنگ می زدند، شیطان می خندید و می گفت: این جماعت که امروز به من سنگ می زنند، برسند تهران به من زنگ می زنند!!!!!!!
-
الو
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1390 22:09
الو؟؟... خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم الو ... الو... سلام کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟ مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟ پس چرا کسی جواب نمی ده؟ یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس. بله با کی کار داری کوچولو؟ خدا هست؟ باهاش قرار داشتم. قول داده امشب جوابمو بده..
-
زندگی آی زندگی
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1390 22:03
زندگی انقدر ابدی نیست که بتوان مهربان بودن را به فردا انداخت!!!
-
*
شنبه 24 دیماه سال 1390 00:10
بعضی وقتا هست که دوست داری کنارت باشه . . . محکم بغلت کنه . . . بذاره اشک بریزی تا آروم شی . . . بعد آروم تو گوشت بگه . . . «دیوونه من که باهاتم
-
وقتی . .
شنبه 17 دیماه سال 1390 18:45
وقتی هنوز آغوش گرم مادرتو داری وقتی هنوز پدرت مثل کوه پشت سرت ایستاده وقتی هنوز تو دل مهربون خواهرت جا داری وقتی هنوز میتونی به غیرت برادرت افتخار کنی پس نیاز به غریبه نداری
-
جک
شنبه 17 دیماه سال 1390 18:37
آقایان لباسهایشان را چگونه دسته بندی می کنند؟ ۱)کثیف ۲) کثیف اما قابل پوشیدن !
-
*
شنبه 10 دیماه سال 1390 19:10