پیام هایی برای تبریک شب یلدا

 

 

چون تیر رها گشتـه ز چلّـه شده ایم!
مهمان شمــا در شب چلّـه شده ایم!
از برکت ایـن سفــره ی الــوان شما
تا خرخره خورده،چاق و چلّـه شده ایم!
------------ 

من دارم جمعه می رم، فکر نکنم دیگه همدیگر رو ببینیم... منو فراموش نکن و به خاطر تمام بدی هام منو ببخش...
از طرف پاییز
------------------ 

محفل آریائی تان طلائی ، دلهایتان دریائی
شادیهایتان یلدائی ، پیشاپیش مبارک باد این شب اهورائی . . .
------------------ 

روی گل شما به سرخی انار
شب شما به شیرینی هندوانه
خندتون مانند پسته
و عمرتون به بلندی یلدا
------------------ 

بیا ای دل کمی وارونه گردیم
برای هم بیا دیوونه گردیم
شب یلدا شده نزدیک ای دوست
برای هم بیا هندونه گردیم
------------------
تو خوبی!
تو بهترینی!
تو تکی!
.
.
.
.
.
اینم از هندونه شب یلدات. بذارشون تو یخچال خنک شه ! یلدا مبارک!
------------------
میان دوستـــان افتاده ای تک / رخت هندونه ،زلطف عین پشمک!
برایت می زنم اینک پیامک / شب یلدای تو ای گــــــل! مبارک!
------------------
توی سرمای این شب طولانی به فکر بی خانه مان هایی که چشم میزنند
زودتر صبح بشه هم هستی ؟
------------------
روی گل شما به سرخی انار ، شب شما به شیرینی هندوانه ، خندتون مانند پسته و
عمرتون به بلندی یلدا . شب یلدا مبارک . . .
------------------
بین چگونه قناری ز شوق می لرزد
نترس از شب یلدا بهار آمدنی است  

 

 

 

----

تست روانشناسی بو

آلن هریس محقق و استاد دانشگاه ، درباره اهمیت رایحه و حس بویایی می گوید:"حس بویایی شما، در مغز و دقیقا در منطقه احساسات اولیه واقع شده است.

به همین علت است که ارتباطات بویایی تشکیل شده در دوران کودکی ، می تواند شخصیت رفتاری شما و سازه های ثبت آن را در دوران نوجوانی و جوانی شکل دهد.



بنابراین آن بوی خوشی را که حس می کنید لحظات بسیار شادی را برای شما به وجود می آورد ، انتخاب کرده و ببینید که " رایحه " شخصیت شما چه رنگ و بویی دارد !؟



تذکر :برای شناخت صحیح پاسخ تست و مبهم نبودن . از گزینه های زیر ، فقط یک گزینه را انتخاب نمایید





گزینه یک - بوی کلر در استخرهای بزرگ



گزینه دو - بوی کباب ، همبرگر و ...



گزینه سه - بوی سبزه و گل



گزینه چهار - بوی کرمهای ضدآفتاب



گزینه پنج - بوی بچه کوچک


پاسخ تست :


گزینه یک - بوی کلر در استخرهای بزرگ


مطالعات نشان می دهد کسانی که بشدت به بوی تند و تیز کلر در آب استخر علاقه مندند افرادی مخاطره جو و اهل ریسک هستند که مدام به دنبال کسب تجربیات جدید هستند.شما عاشق تجربه کردن و در نتیجه شوکهای غیر آشنایی هستید که یکباره بر شما فرود می آید.



گزینه دو - بوی کباب ، همبرگر و ...


تحقیقات نشان می دهد که بودن با خانواده برای شما از اهمیت فراوانی برخوردار است و بدین ترتیب همیشه از استرس کمتری نسبت به دیگران بر خوردارید.شما تلاش می کنید تا تمام اوقات فراغت خود را با آنها بگذارنید.



گزینه سه - بوی سبزه و گل


آیا به خاطر می آورید که همیشه پدرتان را در کارهای مربوط به گل و گیاه و یا مادرتان را برای آماده کردن میز غذا و جمع کردن آن ، کمک می کردید؟کسانی که عاشق بوی چمنهای تازه کوتاه شده و یا گل و سبزه هستند ، افرادی مسولیت پذیر و دلسوزند و هرگز کاری را در نیمه راه رها نمی کنند.شما با بوی طبیعت زنده اید و این یعنی شادکامی و سرزندگی ، یعنی حیات و شما این حیات بدست آمده از طبیعت را با هیچ چیز عوض نمی کنید !


گزینه چهار - بوی کرمهای ضدآفتاب


شما فردی فعال ، برون گرا و با نشاط هستید که شادترین لحظات زندگیتان مربوط به زمانی است که در حال انجام فعالیتی هستید!یک سحرخیز واقعی که با اعتماد به نفس بسیار می تواند روز را به خوبی آغاز کند.


گزینه پنج - بوی بچه های کوچک

بوی شیرخشک بچه همیشه شما را سست می کند و بوی نوزادان معمولا حسی غریب را در شما زنده می کند!حسی که به واسطه آن ، خانواده بیش از همه چیز برایتان اهمیت می یابد.شما همانند مادران خانه دار و یا مردانی که عاشق زن و بچه خود هستند ، دوست دارید تمام وقت خود را در خانه بگذرانید و از بودن با نوزاد خود لذت می برید!بوی خوش شیری که همیشه از او می آید ، بی اختیار شما را به سمت خانه می کشاند تا بهترین لحظات را با او سپری کنید.شما در خانه بودن ، آن هم به دور از هرگونه هیاهو و جنجال را به همه چیز ترجیح می دهید

 


ما زمینی نیستیم

مردی تخم عقابی پیدا کرد و آن را در لانه مرغی گذاشت . عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آن ها بزرگ شد . در تمام زندگیش ، او همان کارهایی را انجام داد که مرغ ها می کردند ؛ برای پیدا کردن کرم ها و حشرات زمین را می کند و قدقد می کرد و گاهی با دست و پا زدن بسیار ، کمی در هوا پرواز می کرد .
سال ها گذشت و عقاب خیلی پیر شد .
روزی پرنده باعظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید . او با شکوه تمام ، با یک حرکت جزئی بالهای طلاییش برخلاف جریان شدید باد پرواز می کرد .
عقاب پیر بهت زده نگاهش کرد و پرسید : « این کیست ؟»
همسایه اش پاسخ داد : « این یک عقاب است . سلطان پرندگان . او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم. »
عقاب مثل یک مرغ زندگی کرد و مثل یک مرغ مرد . زیرا فکر می کرد یک مرغ است .


ایلیا: کاش یادمون نره که ما تو بهشت خلق شدیم نه تو این دنیا!

اینجا تبعید گاه ماست ؛ نباید به زندان عادت کرد

بدترین حالت برای یه زندانی اینه که به زندان خو کنه...


مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

خودت را دوست داشته باش

 

 

 خودت را دوست داشته باش

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

آرامش را حس کردم.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

هر روز در خودم تعمق کردم. این مقدمه دوست داشتن خود است.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

از تنها بودن خوشم آمد، در خلوت سکوت محاصره شدم و شگفت زده به فضای درون وجودم گوش کردم.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

از طریق گوش کردن به ندای وجدانم، خودم رئیس خودم شدم. این طوری خدا با من صحبت می کند، این ندای درونی من است.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

خودم را بی جهت خسته نمی کردم.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

در خود حضور یک احساس معنوی را حس کردم که مرا هدایت می کند، سپس یاد گرفتم که به این نیروی معنوی اطمینان کنم و با آن زندگی کنم.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

دیگر آرزو نداشتم که زندگی ام طور دیگری باشد. به این نتیجه رسیدم که زندگی فعلی برای سیر تکاملی ام مناسب ترین است.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

دیگر احتیاجی نداشتم که به وسیله چیزها یا مردم احساس امنیت کنم.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

آن قسمت از وجودم یا روحم که همیشه تشنه توجه بود، ارضا شد و این شروعی برای پیدایش آرامش درون بود. این جا بود که توانستم شفاف تر ببینم.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

فهمیدم که در مکان درست و زمان درستی قرار دارم، سپس راحت شدم.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

برای خودم رختخواب پر قو خریدم.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

خصوصیتی را که می گفت همیشه باید ایده آل باشم ترک کردم، آن دیو لذت کش را.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

بیشتر به خودم احترام گذاشتم.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

تمام احساساتم را حس کردم. آنها را بررسی نکردم، بلکه واقعاً حس کردم.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

فهمیدم که ذهن من می تواند مرا آزار دهد، یا گول بزند، ولی اگر از آن در راه قلب و درونم استفاده کنم، می تواند ابزار بسیار سودمندی باشد 

 

 

چشم ها را باید شست

 

سهراب گفتی:چشمها را باید شست..... .شستم ولی !.........


گفتی: جور دیگر باید دید.......دیدم ولی !..............


گفتی زیر باران باید رفت........رفتم ولی


!............. او نه چشمهای خیس و شسته ام را.


.نه نگاه دیگرم را...هیچ کدام را ندید !!!


! فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت


: " دیوانه باران ندیده ! "


خوبی های خداوند...!

 

بدن شما به طور روزانه مقدار زیادی امواج الکترومغناطیس دریافت میکند.

شما امواج الکترو مغناطیس را از طریق تجهیزات الکتریکی که استفاده می کنید و نمی توانید کنار هم بگذارید دریافت می کنید.

همچنین از طریق لامپهای روشن که حتی برای یکساعت هم خاموش نمی شود.

شما منبعی هستید که مقدار زیادی امواج الکترومغناطیس دریافت می کنید.به عبارت دیگر شما با امواج الکترومغناطیس شارژ می شوید بدون اینکه بفهمید!

سردرد هستید! احساس ناراحتی می کنید!

این را فراموش نکنید وقتی بعضی از این علایم را احساس کردید!

راه حل همه اینها چیست!!؟؟

یک دانشمند غیر مسلمان (از اروپا) تحقیقاتی را شامل یافتن بهترین روش برای خارج کردن امواج الکترومغناطیسی که به بدن آسیب می رساند را انجام داده است.

با گذاشتن پیشانی تان بیشتر از یک بار بر زمین، زمین امواج الکترومغناطیس مضر را تخلیه خواهد کرد! این شبیه سیم ارت ساختمانهایی است که احتمال برخورد سیگنالهای الکتریکی (مانند رعد و برق) وجود دارد تا امواج از طریق زمین تخلیه شود.

بنابراین سر را بر خاک بگذارید تا امواج الکتریکی مثبت تخلیه شود!

آنچه این تحقیق را بیشتر شگفت انگیز می کند:

بهترین راه که پیشانی تان را بر خاک بگذارید حالتی است که رو به مرکز زمین باشید چرا که در این حالت امواج الکترومغناطیس بهتر تخلیه خواهد شد.

و بیشتر تعجب خواهید کرد وقتی بدانید بر اساس اصول علمی ثابت شده که مکه مرکز زمین است وکعبه درست در مرکز آن است 

بنابراین سجده در نمازتان:

بهترین راه برای تخلیه سیگنالهای مضر از بدن است ! 

اما ما به خاک نمی افتیم تا امواج الکترومغناطیس تخلیه شود، بلکه برای اطاعت خدای قادر متعال سجده می کنیم! ما به فرمان خدا اعتقاد داریم که همیشه در آن معرفتی است! ایمان ما بخاطر آفریننده است! او همه چیز را می داند!

اما،از آنجا که دلیل علمی وجود دارد لازم است به مردم نشان داده شود تا هرآنچه مسلمانان انجام می دهند را

ببینند؛
این برا
ی
همه خوب است! 


پنجاه راه بازی با اعصاب دیگران

.روزهای تعطیل مثل بقیه روزها ساعتتون رو کوک کنین تا همه از خواب بپرن

2.سر چهارراه وقتی چراغ سبز شد دستتون رو روی بوق بذارین تا جلویی ها زود تر راه بیفتند

3.وقتی میخواین برین دست به آب با صدای بلند به اطلاع همه برسونین

4.وقتی از کسی آدرسی رو می پرسین بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوی چشمش از یه نفر دیگه بپرسین

5.کرایه تاکسی رو بعد از پیاده شدن و گشتن تمام جیبهاتون به صورت اسکناس هزاری پرداخت کنید

6.همسرتون رو با اسم همسر قبلیتون صدا بزنین

7.جدول نیمه تموم دوستتون رو حل کنین

8.روی اتوبان و جاده روی لاین منتهی الیه سمت چپ با سرعت پنجاه کیلومتر در ساعت حرکت کنین

9.وقتی عده زیادی مشغول تماشای تلویزیون هستند مرتب کانال رو عوض کنین

10.از بستنی فروشی بخواین که اسم پنجاه و چهار نوع بستنی رو براتون بگه

11.در یک جمع سوپ یا چایی رو با هورت کشیدن نوش جان کنین

12.به کسی که دندون مصنوعی داره بلال تعارف کنین

13.وقتی از آسانسور پیاده میشین دکمه های تمام طبقات رو بزنین و محل رو ترک کنین

14.وقتی با بچه ها بازی فکری می کنین سعی کنین از اونها ببرین

15.موقع ناهارتوی یک جمع جزئیات تهوع وگلاب به روتون استفراغی که چند روز پیش داشتین رو با آب و تاب تعریف کنین

16.ایده های دیگران رو به اسم خودتون به کار ببرین

17.بوتیک چی رو وادار کنید شونصد رنگ و نوع مختلف پیراهنهاشو باز کنه و نشونتون بده و بعد بگین هیچ کدوم جالب نیست و سریع خارج بشین

18.شمع های کیک تولد دیگران رو فوت کنین

19.اگر سر دوستتون طاسه مرتب از آرایشگرتون تعریف کنین

20.وقتی کسی لباس تازه می خره بهش بگین خیلی گرون خریده و سرش کلاه رفته

21.صابون رو همیشه کف وان حموم جا بذارین

22.روی ماشینتون بوقهای شیپوری نصب کنین

23.وقتی دوستتون رو بعد ازیه مدت طولانی می بینین بگین چقدر پیر شده

24.وقتی کسی در جمعی جوک تعریف می کنه بلافاصله بگین خیلی قدیمی بود

25.چاقی و شکم بزرگ دوستتون رو مرتب بهش یادآوری کنین

26.بادکنک بچه ها رو بترکونین

27.مرتب اشتباه لغوی و گرامری دیگران هنگام صحبت رو گوشزد کنین و بهش بخندین

28.وقتی دوستتون موهای سرش رو کوتاه میکنه بهش بگین موی بلند بیشتر بهش می یاد

29.بچه جیغ جیغوی خودتون رو به سینما ببرین

30.کلید آپارتمان طبقه سیزدهم تون رو توی ماشین جا بذارین و وقتی به در آپارتمان رسیدین یادتون بیاد! ﴿این راه هم جنبه هایی از مازوخیسم در بر داره

31.ایمیل های فورواردی دوستتون رو همیشه برای خودش فوروارد کنین

32.توی کنسرتهای موسیقی بزرگ و هنری ، بی موقع دست بزنین

33.هر جایی که می تونین ، آدامس جویده شده تون رو جا بذارین! ﴿توی دستکش دوستتون بهتره

34.حبه قند نیمه جویده و خیستون رو دوباره توی قنددون بذارین

35.نصف شبها با صدای بلند توی خواب حرف بزنین

36.دوستتون که پاش توی گچه رو به فوتبال بازی کردن دعوت کنین

37.عکسهای عروسی دوستتون رو با دستهای چرب تماشا کنین

38.پیچهای کوک گیتار دوستتون رو که ۵ دقیقه دیگه اجرای برنامه داره حداقل ۲۷۰ درجه در جهات مختلف بچرخونین

39.با یه پیتزا فروشی تماس بگیرین و شماره تلفن پیتزا فروشی روبروییش که اونطرف خیابونه رو بپرسین

40.شیشه های سس گوجه فرنگی و هات سس فلفل رو عوض کنین

41.موقع عکس رسمی انداختن برای هر کس جلوتونه شاخ بذارین

42.توی ظرفهای آجیل برای مهموناتون فقط پسته ها و فندقهای دهان بسته بذارین

43.شونصد بار به دستگاه پیغام گیر تلفن دوستتون زنگ بزنین و داستان خاله سوسکه رو تعریف کنین

44.توی روزهای بارونی با ماشینتون با سرعت از وسط آبهای جمع شده رد بشین

45.توی جای کارت دستگاههای عابر بانک چوب کبریت فرو کنین

46.جای برچسبهای قرمز و آبی شیرهای آب توالت هتل ها رو عوض کنین

47.یکی از پایه های صندلی معلم یا استادتون رو لق کنین

48.توی مهمونی ها مرتب از بچه چهار ساله تون بخواین که هر چی شعر بلده بخونه

49.چراغ توالتی که مشتری داره و کلید چراغش بیرونه رو خاموش کنین

50.ورقهای جزوه ء ۳۰۰ صفحه ای دوستتون که ازش گرفتین زیراکس کنین رو قاطی پاتی بذارین ، یه بر هم بزنین ، بعد بهش پس بدین 

 

انتظار فرج

تمام  

 

راه ظهور تو با گنه بستم

دروغ گفته ام آقا که منتظر هستم

کسی به فکر شما نیست راست می گویم

دعا برای تو بازیست راست می گویم

اگرچه شهر برای شما چراغان است

برای کشتن تو نیزه هم فراوان است  

 

داستان مرد کور

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه وابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود..او چند که داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روزنامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کوراز صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر اوهمان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ، که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد : چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که اوچه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:  

  

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!! 

عجایب خلقت

 

همیشه دنبال عجایب میگردیم ذر صورتی که یکی از عجیب ترین های خلقت همین پسرا هستن می پرسید چی عجیبه ؟

بنظرتون عجیب نیست ک یه پسر تا مامانش رو می بینه یاد آخرتش میفته و نماز و کتاب مذهبی میخونه

بنظرتون عجیب نیست که یه پسر پاک ترین پسر فامیل بنظر بیاد اما 8تا بچه داره و 4تا زن و 6تا دوست دختر

بنظرتون عجیب نیست که پسرا با دوست دخترشون قرار می ذارن اما اسم دختر رو همش اشتباه میگه و بعد میگه

ببخشید اسم دختر خالم ......است دیروز خونمون بودن حالا همش اسم اون میاد رو زبونم ناراحتت که نکردم اگه ناراحت

بشی من خودمو میکشم.

 خلاصه اینکه پسرا یکی از عجیب ترین عجایب خلقتند.