خاطرات دخترا

پدر به دختر :

دخترم این موقع شب تو بالکن چیکار میکنی ؟؟

دختر : دارم ماهو میبینم بابایی !

پدر : پس بی زحمت به ماهت بگو ماشینشو خاموش کنه ، صداش نمیذاره بخوابیم!   

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سعید سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:15 ب.ظ http://room.blogsky.com

با سلام چطوری فائیزه خانم نیستی دیتگه تحویل نمی گیری قدیم ندیما می امدی نظر می دادی نکنه خطای از ما سر زده ها . بهم منتظرم نظر بدید عزیزیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد