تا توانی

تا توانی دستها بگیر...

 

                              دستهایت روزی محتاج گرفتن خواهد شد


عشق

 

 

خدایا ؛   

کسی را که قسمت کس دیگریست، سر راهمان قرار نده !   

تا شبهای دلتنگیش برای ما باشد ،  

 و روزهای خوشش برای دیگری ...!!!  

 

عشق

می دونی وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد بهم چی گفت ؟  

جایی که می ری مردمی داره که می شکننت ،  

نکنه غصه بخوری تو تنها نیستی ،  

تو کوله بارت عشق می ذارم که بگذری ،  

قلب می ذارم که جا بدی ، 

 اشک می دم که همراهیت کنه ، 

 و مرگ که بدونی بر می گردی پیش خودم . 

احمد شاملو 

چیزهای کوچک

مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظه ی قبل از رها کردن دست، با نوک انگشتهاش به دست هایت یک فشار کوچک می دهد....

راننده تاکسی ای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند می گوید: روز خوبی داشته باشی دخترم.
 
آدم هایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان می شوی، دستپاچه رو برنمی گردانند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند.
 
آدم هایی که حواسشان به بچه های خسته ی توی مترو هست، بهشان جا می دهند، گاهی بغلشان می کنند.
 
آن هایی که هر دستی جلویشان دراز شد به تراکت دادن، دست را رد نمی کنند. هر چه باشد با لبخند می گیرند و یادشان نمی رود همیشه چند متر جلوتر سطلی هست، سطل هم نبود کاغذ را می شود تا کرد و گذاشت توی کیف.
 
دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند، مثلا می گویند این شال پشت ویترین انگار مال تو بود. یا گاهی دفتر یادداشتی، نشان کتابی، پیکسلی.
 
آدم هایی که از سر چهارراه نرگس نوبرانه می خرند و با گل می روند خانه.
 
آدم های اس ام اس های آخر شب، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند، آدم های اس ام اس های پرمهر بی بهانه، حتی اگر با آنها بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی.
 
آدم هایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند که مثلاً تو را می خوانم و بعد هر یادداشت غمگین، خط هایی می نویسند که یعنی هستند کسانی که غم هیچکس را تاب نمی آوردند.
 
آدم هایی که حواسشان به گربه ها هست، به پرنده ها هست.
 
آدم هایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را به لبخند تعارف می کنند که غریبگی نکنی.
 
آدم هایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند، توی پیاده رو بستنی چوبی لیس می زنند و روی جدول لی لی می کنند.
 
همین آدم ها، چیزهای کوچکی هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردن...

اخرین روز دانشگاه

امروز اخرین روز دانشگاه بود 

  

اخرین روز از خواب شیرین صبح بیدار شدن 

 

اخرین روز تحمل استاد و پسرا  

ولی خیلی خوش گذشت کلی خندیدیم

 

چوپان دورغگو

 

چوپان قصه ما دروغگو نبود،

 

 اوتنها بود،

 

وازفرط تنهایی فریاد گرگ سرمی داد . . .

 

افسوس که کسی تنهایی اش را درک نکرد،

 

وهمه در پی گرگ بودند،

 

دراین میان فقط گرگ فهمیدکه چوپان تنهااست..؟!