اشک

 

            

every night in my dreams I see you I feel youهر شب در رویاهایم تو را می بینم و احساس ات می کنم
that is how I know you go onو احساس می کنم تو هم همین احساس را داری
far across the distance and spaces between usدوری، فاصله و فضا بین ماست
you have come to show you go onو تو این را نشان دادی و ثابت کردی
Near , far , wherever you areنزدیک، دور، هر جایی که هستیI believe that the heart does go onو من باور می کنم قلب می تواند برای این بتپد
once more you open the door
یک باره دیگر در را باز کن
and you are here in my heart و دوباره در قلب من باش
and my heart will go on and onو قلب من به هیجان خواهد آمد و خوشحال خواهد شد
love can touch us one timeما می توانیم یک باره دیگر عاشق باشیم
and last for a lifetimeو این عشق می تواند برای همیشه باشد
and never let go till we are goneو تا زمانی که نمردیم نمی گذاریم بمیرد
loved was when I loved youعشق زمانی بود که من تو را دوست داشم
one true time I hold youدوران صداقت، و من تو را داشتم
in my life we will always go onدر زندگی من، ما همیشه خواهیم تپید
near far wherever you areنزدیک، دور، هرجایی که هستی
I believe that the heart does go onمن باور دارم که قلب هایمان خواهد تپید
once more you open the doorیک باره دیگر در را باز کن
and you are here in my heart و تو در قلب من هستی
and my heart will go on and onو من از ته قلب خوشحال خواهم شد
you are here there is nothing I fearتو اینجا هستی، و من هیچ ترسی ندارم
And I know that my heart will go onمی دانم قلبم برای این خواهد تپید
we will stay forever this wayما برای همیشه باهم خواهیم بود
you are safe in my heart تو در قلب من در پناه خواهی بود
Andmy heart will go on and onو قلب من برای تو خواهد تپید

                                         

 
به یاد اشک ها

ماه رمضان

گفتی مهمان را عزیز بدارید که مهمان عزیز خداست

   اکنون که به مهمانی تو امده ام    ای عزیز

مهمانت را در یاب و سبد احتیاج مرا از لطف و کرمت پر کن

دلنشین تر از مهمانی تو چیست ؟؟؟؟

این یگانه سفره ایست که در ان

 صاحب خانه به راستی صاحب خانه است

 و دستش در عطا و بخشش گشوده است

پس ای مهربان بر تهی دستیم راضی مشو

که با هزاران امید به مهمانی تو امده ام

خدا را سپاس که امسال هم توفیق نشستن بر سفره ی خود را نصیبم نمودی  

داستانی از یک درس مهم زندگی



 

یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!

در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!

پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند. بعد از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد.

لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!

او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره. خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.

سه سال گذشت... و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال ... شش سال ... سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده . او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.

در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،« دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم»!!!!!!!!!!!! !!!!!



نتیجه اخلاقی:


بعضی از ماها زندگیمون صرف انتظار کشیدن برای این می شه که دیگران به تعهداتی که ازشون انتظار داریم عمل کنن. آنقدر نگران کارهایی که دیگران انجام میدن هستیم که خودمون (عملا) هیچ کاری انجام نمی دیم


http://salam33.blogsky.com/