اگر عمر دوباره داشتم

 چقد این متن رو دوس دارم .  

اگر عمر دوباره داشتم  


*..، البته آب ریخته را نتوان به کوزه باز گرداند، اما  

 

قانونى هم تدوین نشده که فکرش را منع کرده  

 

باشد.»

اگر عمر دوباره داشتم مى کوشیدم اشتباهات  

 

بیشترى مرتکب شوم. همه چیز را آسان مى گرفتم. 

 

 از آنچه در عمر اولم بودم ابله تر مى شدم. فقط  

 

شمارى اندک از رویدادهاى جهان را جدى مى 

 

 گرفتم. 

 

 اهمیت کمترى به بهداشت مى دادم. به مسافرت 

 

 بیشتر مى رفتم. از کوههاى بیشترى بالا مى رفتم 

 

 و در رودخانه هاى بیشترى شنا مى کردم. 
 

بستنى بیشتر مى خوردم و اسفناج کمتر.  

 

مشکلات واقعى بیشترى مى داشتم و مشکلات  

 

واهى کمترى. آخر، ببینید، من از آن آدمهایى بوده ام 

 

 که بسیار مُحتاطانه و خیلى عاقلانه زندگى کرده ام، 

 ساعت به ساعت، روز به روز. اوه، البته منهم  

 

لحظاتِ سرخوشى داشته ام. اما اگر عمر دوباره 

 

 داشتم از این لحظاتِ خوشى بیشتر مى داشتم.  

 

من هرگز جایى بدون یک دَماسنج، یک شیشه  

 

داروى قرقره، یک پالتوى بارانى و یک چتر نجات  

 

نمى روم.  

 

اگر عمر دوباره داشتم، سبک تر سفر مى کردم.

اگر عمر دوباره داشتم، وقتِ بهار زودتر پا برهنه راه 

 

 مى رفتم و وقتِ خزان دیرتر به این لذت خاتمه  

 

مى دادم. از مدرسه بیشتر جیم مى شدم. گلوله  

 

هاى کاغذى بیشترى به معلم هایم پرتاب مى کردم. 

 سگ هاى بیشترى به خانه مى آوردم. دیرتر به 

 

 رختخواب مى رفتم و مى خوابیدم. بیشتر عاشق 

 

 مى شدم. به ماهیگیرى بیشتر مى رفتم. 

 

 پایکوبى و دست افشانى بیشتر مى کردم.  

 

سوار چرخ و فلک بیشتر مى شدم.  

 

به سیرک بیشتر مى رفتم.

در روزگارى که تقریباً همگان وقت و عمرشان را وقفِ 

 

 بررسى وخامت اوضاع مى کنند، من بر پا مى شدم 

 

 و به ستایش سهل و آسان تر گرفتن اوضاع مى 

 

 پرداختم. زیرا من با ویل دورانت موافقم که  

 مى گوید:  

 «شادى از خرد عاقل تر است».

اگر عمر دوباره داشتم، گْلِ مینا از چمنزارها بیشتر 

 

 مى چیدم..؛*

نظرات 3 + ارسال نظر
احسان چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ب.ظ http://www.ican65.blogsky.com

باحاله وبتا مطالبتو انگار قشنگه ...
بذار بخونیم بینیم چی میشه
ولی عشقولانه که میشه ضد حال میشه ..

مرسی
چرا به نظرت عشق ضد حاله؟

رضا پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:24 ب.ظ http://www.adonia-irani.blogsky.com

سلام عزیزم
من هم باهات موافقم اما یه نظر بیشتر از تو دارم و اون هم هینه که اگه عمر دوباره داشتم دیگه به هیچ وجه عاشق نمیشدم هرگز و هرگز
ولی حیف که شتر در خواب بیند پنبه دانه ...
گهی لپ لپ خورد گهی دانه دانه
واقعا کاش عمر دوباره داشتیم

سلام . عشق اونقدا هم که میگی بد نیس . مگه اینکه یک طرفه باشه

Reza جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:41 ب.ظ

سلام عالی بود،چند بار خوندمش

قابلی نداشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد