همواره
راه هست
این جاده
رفتنیست
باید به راه رفت
باید که کار کرد
امّا،
چیزی که گفتنیست
ـ چیزی که گفته نیست ـ
چیزی نگفتنیست:
با صدهزار راه
ـ با صدهزار چاه ـ
باید چه کار کرد؟!
[یعنی با سردرگُمیها و سرگردانیها نمیشود به جایی رسید!]
سال نوری
در چالهیی تا چشم کار میکند: سیاه!
ـ در سیاهچاله ـ
گیر کرده است،
باز هم که
آفتاب
دیر کرده است