عجیب

به عشــق در نگــاه اول اعــتقاد نــدارم.


ولــی بــه :


" از چشم افتادن در یکــ لحــظه "


عجـیــبــــــ معــتقــدمــ

شاید

شاید میان این همه \"نامردی\" باید شیطان را بستایم که دروغ نگفت ،

جهنم را بجان خرید اما تظاهر به دوست داشتن آدم نکرد ...

یادمان باشد



یادمان باشد! هر پس مونده‌ای که‌ من زمین میندازم قامت یه‌ نفرو خم میکنه...

زو

تازه میفهمم بازی های کودکی حکمت داشت


زوووووووو.....


تمرین روزهای نفس گیرزندگی بود


                                                                                                                                                  حسین پناهی

×××××××××

در ایام قدیم یه کشتی باری بود که ناخدای شجاعی داشت. یک روز دزدان دریایی به کشتی حمله کردند ناخدا گفت : اون پیراهن قرمز منو بیارید، پیراهن رو پوشید و در کنار ملوانانش مردانه جنگید و دزدان را فراری داد. از او فلسفه پیراهن قرمز را پرسیدند. گفت: برای این است که اگر من زخمی شدم و خونریزی کردم، شما نفهمید و روحیه تان را از دست ندهید. چند بار دیگر هم همین اتفاق افتاد و هر بار دزدان در مصاف با کاپیتان پیراهن قرمز شکست می خوردند. یک روز دیده بان گفت : 10 تا کشتی دزدان همزمان به ما حمله کرده اند. همه وحشت کردند یکی دوید تا پیراهن قرمز کاپیتان را بیاورد. کاپیتان که این دفعه حسابی ترسیده بود گفت: پیراهن قرمز لازم نیست، اون شلوار قهوه ای منو بیارید !!!! ))))

هیچ . . .

پرسید بخاطر کی زنده هستی؟

با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم

داد بزنم : به خاطر تو

بهش گفتم: بخاطر هیچ کس

پرسید: پس به خاطر چی زنده هستی؟

با اینکه دلم فریاد می زد به خاطر تو

با یک بغض غمگین

گفتم : به خاطر هیچ چیز

ازش پرسیدم: تو به خاطر کی زنده هستی؟

در حالیکه اشک در چشمانش جمع شده بود 

 

گفت: بخاطر کسی که به خاطره هیچ زنده است

                                         

عجب !!!!

مردى متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنواییش کم شده است
به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولى نمیدانست این موضوع را چگونه با او در میان بگذارد
بدین خاطر ، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او در میان گذاشت
دکتر گفت براى این که بتوانى دقیقتر به من بگویى که میزان ناشنوایى همسرت چقدر است آزمایش ساده اى وجود دارد
این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو :
«ابتدا در فاصله ٤ مترى او بایست و با صداى معمولى مطلبى را به او بگو . اگر نشنید همین کار را در فاصله ٣ مترى تکرار کن بعد در ٢ مترى و به همین ترتیب تا بالاخره جواب دهد»
آن شب ، همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق تلویزیون نشسته بود
مرد به خودش گفت الان فاصله ما حدود ٤ متر است ؛ بگذار امتحان کنم
سپس با صداى معمولى از همسرش پرسید :
عزیزم شام چى داریم ؟
جوابى نشنید
بعد بلند شد و یک متر جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید :
عزیزم شام چى داریم ؟
باز هم پاسخى نیامد
باز هم جلوتر رفت و از وسط هال که تقریباً ٢ متر با آشپزخانه و همسرش فاصله داشت گفت :
عزیزم شام چى داریم ؟
باز هم جوابى نشنید
باز هم جلوتر رفت و به در آشپزخانه رسید ؛ سوالش راتکرار کرد
و باز هم جوابى نیامد
این بار جلوتر رفت و درست از پشت سر همسرش گفت :
عزیزم شام چى داریم ؟
زنش گفت :
مگه کرى ؟ براى پنجمین بار میگم :خوراک مرغ !!!

خوشبختی

اشخاص خوشبخت به راحتی بیشتری می توانند به خودشان بخندند ، زیرا از تصویر ذهنی مطلوبی برخوردارند. آنها خودشان را بیش از اندازه جدی نمی گیرند.

انسان شاد و خوشبخت با دیگران برخوردی همدلانه دارد. او به قدر کافی احساس خوب دارد و از این حیث به کسی غبطه نمی خورد.

افراد خوشبخت آن قدر انعطاف پذیر هستند که از واقعیت فاصله بگیرند و از تصورات دیگران لذت ببرند.

افراد خوشبخت پذیرای خود هستند و در مقام لعن و نفرین خود حرف نمی زنند. افراد غیرخوشبخت اغلب تصویر جسمانی بدی دارند و درباره خود اندیشه منفی دارند.

افراد خوشخبت وقتی اشکالاتشان برملا می شود چیزی از خود کم نمی کنند. آنها می توانند بدون اینکه حالت تدافعی بگیرند ، انتقادات را قبول کنند.